بارقه

روزنه ای به سوی نور

بارقه

روزنه ای به سوی نور

آخرین نظرات
  • ۲۷ فروردين ۰۳، ۱۲:۵۶ - Boshra _p
    عالی

۳۰ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۷دی

 


دریافت
 

مدت زمان: 2 دقیقه 48 ثانیه

ویژوالایزر

استاد شجاعی و استاد رائفی پور

 

۲۵دی

​​​​​​

 

 

چشم تو

روی تاقچه لبخند می زند

حس مرا

به عکس تو پیوند می زند

پ.ن. سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها  و روز تکریم مادران و همسران شهدا گرامی باد.

 

 

۲۳دی

۲۳دی

۲۲دی

 

 

زندگی عاشقانۀ من و امیر چندماهی بود که شروع شده بود. پدر امیر از تجار خوش نام و مذهبی بازار تهران بود.  همهٔ امکانات یک زندگی مطلوب و ایده‌آل را داشتیم. خانۀ ویلایی، لوازم شیک، ماشین خوب، مسافرتهای آخر هفته به شهرهای مختلف ایران و اقامت در بهترین هتل‌ها با چاشنی عشقی بی‌بدیل.

طعم دلچسب خوشبختی و آسایش را در کنار امیر به خوبی حس می‌کردم. من اما دلبستگی دیگری هم داشتم؛ دلبستگی به رمل‌های فکه، به غروب شلمچه و طلائیه، به لحظه‌های تحویل سال در پادگان دوکوهه. زندگی کردن با شهدا را در دوران نوجوانی از پدرم آموخته بودم. لذت و شیرینی همزیستی با شهدا قابل مقایسه با چیزی در دنیای من نبود. در فکه بود که با شهدا عهد بستم به دنیا و مادیاتش دل نبندم و تا امروز هم بر آن عهد مانده‌ام. ناگفته نماند، امیر هم به شهدا ارادت داشت اما به سبک خودش.

زندگی همچون رودی جاری، پیش می‌رود. گاه آرام و آهسته در آغوشت می‌کشد و گاه متلاطم شده، در گوشه‌ای دست و پا زدن‌ها را به نظاره می‌نشیند.

 کم کم متوجه تماسهای غیر عادی امیر شدم. غیرعادی بودنش از این جهت بود که در حضور من به بعضی تلفن‌هایش پاسخ نمی‌داد و گوشی به دست به طرف حیاط و یا اتاق اختصاصی خودش پناه می‌برد.

اوایل در عشق امیر به خودم شکی نداشتم، اما نرم نرمک آن شک لعنتی در لایه‌های ذهنم رسوخ پیدا کرد. شک مثل موریانه است. آرام آرام روح و جان آدمی را مچاله می کند. قرار را به بی‌قراری و عشق را به نفرت تبدیل می‌کند و این همه فقط در فرض خیانت به حریم عشق مصداق پیدا می‌کند.

دنبال یک فرصت بودم تا گوشی امیر را با خیال راحت بررسی کنم. بالاخره آن فرصت طلایی از راه رسید. امیر به حمام رفت. چنان مشغول آواز خواندن بود که پژواک صدایش در گوش خانه طنین‌انداز شده بود. با خیال راحت گوشی‌اش را برداشتم. خوشبختانه یکی از قرارهای من و امیر این بود که رمز گوشی‌هایمان را از یکدیگر مخفی نکنیم. همۀ تماسها، پیامکها، تلگرام و واتساپش را چک کردم. چیز مشکوکی ندیدم. آخرین شماره‌ای هم که با امیر تماس گرفته بود، شریک تجاری‌اش پارسا بود که امیر برای صحبت کردن با او نیز به حیاط رفته بود. نفس عمیق و راحتی کشیدم و دیوار شکی که در ذهنم نقش بسته بود، یکباره فرو ریخت. قلبم لبریز از عشق به امیر شد و گویی دوباره متولد شدم.

۲۱دی

 

 

 

دلم هر چند بی نام و نشان است

دچار گریه های بی امان است

دلم دلتنگ باران است امشب

سرش بر شانه های جمکران است امشب

 

 

 

۲۰دی

 

مدتها پیش در یک گروه دوستانه، بر سر مسائل سیاسی بحثی پیش آمد. یکی از دوستان گفت: "ایران بر اثر این تحریمها خیلی تحقیر شده و این موجب حقارت ماست."

از شنیدن این جمله به شدت دلگیر شده، تنها پاسخی که دادم، این بود: "اگر تحریم‌ها، باعث حقارت ایران و ایرانی باشد، پس زبانم لال، شعب ابی طالب، باید تحقیر‌آمیزترین حادثه تاریخ اسلام باشد!"

  آن بحث و جدل دوستانه جمع شد اما  ذهن و قلب من هنوز درگیر آن جمله است.  گاه با خود می‌اندیشم که این فاصله فکری از کجا نشات می‌گیرد؟ ! چه چیزی باعث می‌شود که در یک جمع خانوادگی و یا دوستانه، یکی تحریم را تحقیر می‌انگارد و دیگری از آن فرصتی برای پیشرفت می‌سازد.

 حقیقتا چه کسی خودش را به خواب زده؟

در همین ایام یکی از برنامه‌های مستند ساز انقلابی، آقای نادر طالب‌زاده را دیدم که مهمانش آقای رجب صفرف یکی از مسئولان بلندپایه روسی بود . ایشان در این‌باره نگاهی متفاوت از برخی ایرانی‌ها نسبت به تحریم‌ها داشت که برایم جالب بود.

 وی می‌گفت: "هیچ کشور دنیا، حتی روسیه، حتی نیمسال نمی‌توانست با این تحریمهایی که سر شما درست کردند، سر پای خودش بایستد....من به این نتیجه رسیدم که خدا برای شما یک رهبری را، یک شخص فوق‌العاده‌ای را پیشنهاد کرده که آن هم رهبر جمهوری اسلامی ایران است که هر حرف و کلمه ایشون به قلب می‌رسد و مثل یک پیر خردمند راه را راهنمایی می‌کند و امید را محکم. "

حرفهایش برایم خیلی دلنشین بود و همچون آب خنکی، روحم را جلا بخشید، اما علامت سوال ذهنم را بزرگ و بزرگتر کرد. اینکه چرا در داخل ایران، برخی این حقیقت روشن را باور ندارند و حتی در حقانیت این نظام الهی شک و تردید می‌کنند؟

نمی‌دانم مشکل از تبلیغات سوء ء دشمن است یا کوتاهی مدافعان انقلاب؟؟

به نظر شما کشور نوپایی که با طوفان شن در طبس یاری می‌شود؛

کشوری که یک تنه به مدت ٨ سال بدون امکانات و تسلیحات پیشرفته نظامی در مقابل تمام دنیا می‌ایستد؛

کشوری که با تحریمهای ٤٠ ساله هنوز مقتدرانه ایستاده است؛

کشوری که عین الاسد را به عین الجسد تبدیل می‌کند و قدرت تلافی را از دشمن هم می‌گیرد؛

کشوری که امپراطوری داعش را به خاک مذلت می‌نشاند؛

کشوری که موشکهای قاره پیمایش لرزه بر تن دشمنان می‌اندازد؛

چگونه می‌تواند موجب حقارت کسی باشد؟

و چگونه در حقانیت این نظام الهی می‌توان شک کرد؟

 

 

۱۸دی


 

 

پوشیدن چادر رزقی است که نصیب هر کسی نمی شود!

 

۱۷دی

 

 

جسمش را بسوزانید

و تندیسش را نیز

با قلبهای آکنده از عشق حاج قاسم چه می کنید؟!

 

 

۱۵دی