بارقه

روزنه ای به سوی نور

بارقه

روزنه ای به سوی نور

آخرین نظرات
  • ۲۷ فروردين ۰۳، ۱۲:۵۶ - Boshra _p
    عالی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است

۰۵خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

آن روز که در حسینیه گلزار شهدای قم، تنها دختر مانتویی کاروان راهیان نور در گوشه‌ای آرام و بی هیاهو نشسته بود، هیچ کس خبر نداشت که خداوند چه تقدیری برایش رقم خواهد زد.

اسمش رویا بود. دختری کم حجاب و اهل تهران. او در دوران کودکی پدرش را از دست می‌دهد و مدتی بعد به دلیل ازدواج مجدد مادر، او و خواهر بزرگترش در کنار مادربزرگ، دایی و زندایی شیطان صفتش، زندگی بسیار سخت و پرتلاطمی را پشت سر می‌گذارند تا به دوران بلوغ  خود برسند. خواهر بزرگتر خیلی زود ازدواج می‌کند و برای خود یک زندگی مستقل تشکیل می دهد. کم کم نهال عشق در جان رویا هم جوانه می‌زند و او دل به خواستگاری می‌سپارد که به خیالش، مرد آرزوهای دیرینه و تکیه‌گاه تمام بی پناهی‌هایش خواهد شد. طولی نمی‌کشد که جوانک، راه خود کج می کند و او را با تمام آرزوهای کودکانه‌اش، به فراموشی می‌سپارد.

غم این بی‌مهری و بی‌وفایی، رویا  را به شدت افسرده و رنجور می‌کند به طوری که هر روز و هر لحظه مرگ خود را از خدا طلب می‌کند. کم کم تارهای پلید افسردگی به اعتقادات دینی دخترک چنگ می‌زند و او را به شدت متزلزل می‌کند. او اما با تمام دردهای جانکاهی که در سینه دارد به کارش ادامه می‌دهد و در محل کار با خانمی متدین و مذهبی و اهل قم آشنا می‌شود. آن خانم، مرهمی می‌شود برای تمام آشفتگی ها و پریشانی‌های رویا و آنگاه که دخترک را در حال از دست رفتن می بیند، در پی چاره و درمانی برای او سر از پا نمی‌شناسد. او که خود معنویت و رمز و راز سفرهای راهیان نور را با گوشت و پوست لمس کرده بود، آن را تنها نقطه آغازی می‌دانست برای شروع دوباره رویا. بی‌درنگ با یکی از مسئولین کاروان راهیان نور شهر مقدس قم تماس می‌گیرد و رویا را به آنها معرفی کرده تا در این سفر  همراهیش کنند.

روز موعود فرا می رسد و رویا برای حفظ امنیت خود، سر شب راهی قم می‌شود. شب را در حرم مطهر حضرت معصومه(س) سپری می‌کند تا بتواند صبح، بهنگام به جمع کاروان بپیوندد.

شل حجاب بودنش، اعتراض بعضی از کاروانیان را برانگیخته بود به گونه ای که مرتب به مسئولین گوشزد می‌کردند. شاید تحمل حضور یک دختر شل حجاب در کاروان راهیان نور، برای جامعه متدین قم، سخت و ناباورانه بود.

روز دوم سفرمان یعنی غروب پنج شنبه بود که به معراج الشهدای اهواز رسیدیم. حضور بدن های مطهر شهدا، حال و هوای معراج را بهشتی کرده بود. زائران گرداگرد پیکرهای تازه تفحص شده شهدا حلقه زده بودند. یکی زیارتنامه می خواند، تعدادی مشغول نوشتن دلنوشته های خود بر تابوت شهدا بودند و عده ای هم گوشه حسینه نماز عشق می خواندند.

۲۸شهریور

۰۴شهریور