زبان حال یک مادر فلسطینی
يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۰۱:۰۸ ب.ظ
کودک نوپایم که هر روز از سپیده دم تا غروب،
در آغوش نگاه من میرقصید و دلبری میکرد؛
حالا در کنج اتاق آرام گرفته و نگاه معصومش، بیوقفه پاهای مرا دنبال میکند.
هنوز زبان نگشوده تا سراغ روزهای پرهیاهویش را بگیرد؛ اگرچه چشمان زیبایش، هر دم فریاد میزنند:
کجاست آن بازیگوشیِ دیروز؟ کجاست آن دویدن بیپایان؟
و من در سکوت، با لبخندی پر از اشک،
پاسخ همهی این پرسشها را در دل میگویم...»
در آغوش نگاه من میرقصید و دلبری میکرد؛
حالا در کنج اتاق آرام گرفته و نگاه معصومش، بیوقفه پاهای مرا دنبال میکند.
هنوز زبان نگشوده تا سراغ روزهای پرهیاهویش را بگیرد؛ اگرچه چشمان زیبایش، هر دم فریاد میزنند:
کجاست آن بازیگوشیِ دیروز؟ کجاست آن دویدن بیپایان؟
و من در سکوت، با لبخندی پر از اشک،
پاسخ همهی این پرسشها را در دل میگویم...»
#روضه_مکشوفه#غزه#فلسطین#لبنان#رژیمکودککش
۰۳/۰۷/۱۵
نصر من الله و فتح قریب