باران در انتظار بیداری
چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۳۴ ق.ظ
✍مدتها تردید داشتم؛ بنویسم یا سکوت کنم؟
دل نگرانِ قضاوتها بودم، اما انگار قلمم خودش تصمیم گرفته باشد؛
من رسالتم نوشتن است و حاشیهها، غباری بیش نیستند.👌
نزدیکِ دو ماه از فصل پاییز میگذرد و آسمان، همچنان در سکوتی بیکران فرو رفته.😭
انگار قهر کرده… قهری سنگین و بیامان.
مردم، علت را در آینهی گناه جستوجو میکنند. در مساجد و محافل، زمزمههای استغفار و نماز باران اوج گرفته است.⛈
آیا به راستی گناهان ما و نفسهای آلوده شهر، آسمان را دلگیر کرده؟
اما نه. ما سالهاست در وادی گناه و توبه آوارهایم و با این حال باران هیچ وقت از ما دریغ نمیشد!🌨
پس رازِ این خزانِ خاموش چیست؟ چرا ابرها بر چشمان خود قفل زدهاند؟🌥
جواب روشنی ندارم...ولی نجوایی در عمق جانم جوانه میزند: غزه...غزه...
مگر میشود؟!
چرا که نه...
شاید فریاد مظلومیت زنان و کودکان غزه، دل آسمان را به درد آورده. 😭
شاید اشک و آهشان را نشنیدیم...یا اگر شنیدیم، به تماشا نشستیم.👀
صدایی آرام در گوشم میپیچد: پس آن همه راهپیمایی، جمعههای خشم، جنگ ۱۲ روزه، تکلیف ما را ادا نکرد؟
نجوا دوباره جان میگیرد: عالی بود اما آیا انتظار خدا از عاشورائیان، اینقدر کوچک بود؟
حقیقتا کدامشان برای پاک کردن اشکهای غزه بود؟!
بیاختیار، شعاری آشنا از غبار سالها برمیخیزد: "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران."
نمیدانم…
شاید باران هم، مثل ما، چشمانتظارِ بیداری است؛
چشمانتظارِ آن لحظه که انسان، دوباره «انسان» شود!
#بیداری #انسانیت #باران_در_انتظار_بیداری
۰۴/۰۸/۲۲