طراوت بهار و نسیم لطیف صبحگاهی مسیرم را به گلفروشی نبش خیابان بنفشه کج کرد. پس از چرخشی در گلفروشی، یک گلدان گل رز و دو تک شاخه رز خریدم و با خود به کلاس بردم.
دانش آموزان با دیدن گلها به وجد آمدند. وروجک کلاس جلو آمد و با کسب اجازه، هر دو تک شاخه رز را برداشت و نزد دوستانش برد. شاخهها دست به دست میچرخیدند و همه محو تماشای زیبایی رزها بودند. رزها عطر دلانگیزی نداشتند ولی بچهها آنها را میبوییدند و لذت میبردند.
حدود یک ربع از وقت کلاس گذشت و من غرق تماشای رفتار دانشآموزان بودم. در این مدت، حتی یک نفر به ذهنش نرسید که این شاخههای بیریشه و جدا شده از تنه، به آب نیاز دارند.
هنوز شاخههای رز در اختیار دانشآموزان بود و حواسها پراکنده، بهناچار درس را شروع کردم. تا پایان کلاس شاخههای رز یا روی نیمکت دانشآموزان بود یا در دستهایشان میچرخید. ساعتی گذشت تا شور و شوق بچهها نرم نرمک فروکش کرد اما تا شوق بچهها فروکش کند، تازگی و طراوت رزها هم از بین رفت و پژمرده شدند.
دقایق پایانی کلاس، رو به دانشآموزان گفتم: میدانید چه شباهتی بین جنس زن و این گلهاست؟
پاسخها فقط در زیبایی هر دو خلاصه شد.
لبخندی زدم و ادامه دادم: کاملا مشخص است زیبایی رزها، هوش از سرتان برده بود تا جایی که نیاز اساسی رزها به آب را نادیده گرفتید.
صدای آخ آخ در کلاس پیچید. در نهایت یکی از دانشآموزان رفت و یک لیوان آب آورد و شاخهها را درون لیوان گذاشت (نوشدارو بعد مرگ سهراب).
بچهها که فکر میکردند از پژمرده شدن رزها ناراحت شدهام از بیتوجهی خود کمی خجالت زده شدند.
لبخندی زدم و گفتم: زنان و دختران خودنما و بزک کرده، دقیقا مثل همین شاخههای بیریشهاند. تماشاچیان خیابانی فقط محو تماشای زیبایی ظاهری آنها میشوند و به نیاز اساسیشان بیتوجهاند. کمکم این دخترکان خودشیفته و خودباخته، مثل همین شاخههای رز، طراوت و شادابی خود را به نگاههای خیابانی میبازند و سرمایه خود را بر باد رفته می بینند، اما دختران و زنان ریشهدار مثل این رز داخل گلدان از هر تعرضی به دور و مصونند.
#حجاب_و_عفاف