۰۵آذر
ایام فاطمیه است. نیم ساعت به اذان ظهر باقی مانده است. وضو میگیرم. وضویی که نه برای طهارت بدن، که برای شستوشوی غبار روزمرگی از دل است. با دخترکم راهی مسجد میشویم. او در عالم کودکانه خود پرسه میزند و با نوک انگشتانش روی دیوارهای مجتمع، خط میکشد و من، در عالم نویسندگی خود غرق شدهام. ذهنم سوژهای فاطمی را واکاوی میکند.
وارد مسجد میشویم. نماز را در آرامش مسجد میخوانم. پس از اقامه نماز، امام جماعت با لحنی آرام و گیرا سخن آغاز میکند: " ...ببینید بزرگواران، حضرت زهرا(س) با آن مقام و عظمت، در یکی از دعاهایشان، پنج درخواست از خدا دارند. پنج درخواست و پنج درس بزرگ زندگی...
"اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْهُدَى وَ التُّقْـى وَ الْعَفَافَ وَ الْغِنى، وَ الْعَمَلَ بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضى."
"خدایا، من از تو هدایت، تقوا، عفاف، بینیازی و عمل به آنچه دوست داری و راضی هستی، میخواهم."
جرقهای در تاریکی ذهنم زده میشود. گمشدهام را مییابم. مگر نه اینکه، زهرا (س) مرضیهی خدا و قله هدایت و تقوا و عفاف است، مگر نه اینکه خشنودی خدا، خشنودی او و خشم خدا، خشم اوست؟! پس راز این دعای مختصر و پر معنا چیست؟
ساعتها ذهنم درگیر این پرسش میشود. ناگهان پاسخی از اعماق وجود میجوشد و آیه ۳۶ سوره احزاب در ذهنم نقش میبندد:
"وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ..."
"هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است!"
آری! زهرا قله تمام خوبیهاست اما فراتر از قله را طلب میکند؛ آنجا که انسان در برابر اراده خدا و رسول خدا(ص) جز تسلیم هیچ اختیاری برای خود نمیبیند. عظمت او در همین نکته نهفته است؛ در این که هر لحظه از خدا همان چیزهایی را میخواهد که خود، الگوی مجسم آنهاست؛ نه از سر نیازِ نداشته، که برای تعمیق بندگی و آموختن راه به دیگران.
و من به جایی که ایستادهام نگاهی میاندازم...😔
عمق فاصله را حس میکنم. گویی هزاران کیلومتر با آن قله رفیع فاصله دارم...
#الگوی_فاطمی #فاطمیه