چند روز پیش همراه همسرم برای خرید راهی خیابان ٤٥ متری صدوق شدیم. ماشینمان را ابتدای کوچهای پارک کرده و رفتیم. حدود نیم ساعتی کارمان طول کشید. هنگام برگشت، دو دختر جوان با پوششی بسیار زننده و آرایشی غلیظ از روبرو و فاصلهای نه چندان دور به سمت ما میآمدند. ابتدا بیتوجه سوار ماشین شدیم ولی وجدانمان راضی نشد که بدون تذکر لسانی، محل را ترک کنیم. چون خانم بودند، من پیشقدم شدم. به محض پیاده شدن از ماشین، آنها هم به سر کوچه رسیده و در حال عبور از کوچه بودند.
صدای ترمز ماشینی توجه همه را جلب کرد. سرنشینان آن ماشین مدل بالا که داشتند از داخل کوچه وارد خیابان صدوقی میشدند، دو پسر جوان بودند. آنها با دیدن دخترکان توقف کردند، شیشه ماشین را پایین کشیده با صدایی بلند گفتند: "شما که با این وضعیت بیرون میایید، اگه کسی دلش بخواد باید چیکار کنه؟"
از شنیدن متلک آنها شرمگین و ناراحت شدم. نگاهم را فوری به سمت دخترها برگرداندم تا عکس العملشان را ببینم. کاملا مشخص بود که دختران هرزه و خیابانی نیستند و با نیشخندی از کنار ماشین مدل بالا گذشتند. همزمان تاکسی زرد رنگی کنار خیابان توقف کرده، خانوادهای پیاده شدند. همگی از مرد و زن و بچه گرفته، محو تماشای این قصه پر درد بودند. حتی خانم خانواده غرق خنده شده بود. نمیدانم به چه میخندید؟! مگر تماشای دردهای جامعه خنده هم دارد؟!
دخترکان بیتوجه به مسیر خود ادامه دادند، چند قدمی پشت سرشان رفتم تا از تماشاچیها فاصله بگیرم. صدایشان کردم و با لحنی محترمانه به آنها گفتم: ببخشید این نوع پوشش، مناسب محیط اجتماعی نیست."
یکی از آنها پاسخ داد:" ببخشید خانم، می دونید انسان نباید تو زندگی دیگران سرک بکشه؟"
این جمله را گفت و بلافاصله پشت کرده، رفتند.
گفتم:" پس جایگاه امر به معروف و نهی از منکر کجاست؟"
پاسخی نشنیدم. گویا زمان متوقف شده بود. ثانیهای نگاهم روی رفتنشان قفل شد. به خود آمدم و به طرف ماشین برگشتم. تمام ماجرا را برای همسرم بازگو کردم. او گفت؛ ای کاش به آنها میگفتی: "شما با این وضعیت و نوع پوششتان به زندگی دیگران سرک میکشید."
همسرم را به خاطر این پاسخ زیبا و منطقی تحسین کردم و در تمام مسیر با خودم به این مسئله می اندیشیدم که چرا عکس العملشان به آن پسرهای جنتلمن، نیشخند بود و به کسی که معروفی را به آنها گوشزد میکرد، جسورانه؟