۲۹مهر
حرمسرای رامین
دوره کارشناسی در دانشگاه محلات، بودم. خوابگاهمان از دانشگاه فاصله زیادی داشت و هر روز باید این مسیر طولانی را برای رفتن به دانشگاه طی میکردیم. در کنار بچههای خوابگاه، دوران خوشی داشتیم. انصافا دوستان خوبی بودند اگر چه گاه شیطنتهایی داشتند که با باورهای دینی من ناسازگار بود. رامین یکی از آنها بود. ناگفته نماند که رامین نام مستعاری است که بنا به دلایلی من برایش انتخاب کردم.
او پسری پر شور و شر، مهربان و شوخ طبع بود. به قول خودش هر جایی که قدم میگذاشت، شماره موبایلی به او پیشکش میشد و او هم دست رد به سینه هیچ کس نمیزد. طفلی آن دخترها که خود را شیرین و رامین را فرهاد تخیل میکردند!
یکی از تفریحات جذاب ما در خوابگاه، بازی شطرنج بود. اکثر بچهها هم عشق شطرنج بودند از جمله آقا رامین.
یک شب هنگام بازی، یکی از شیرینهای خیالی