بارقه

روزنه ای به سوی نور

بارقه

روزنه ای به سوی نور

آخرین نظرات

عاشورای غزه

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۴، ۰۱:۴۹ ق.ظ
زیر لب زمزمه می‌کنم؛ آه از کربلا! آه از کربلا!
دخترکم خوابیده و شیشه شیرش را محکم چسبیده است. 
به صورتش زل زده‌ام؛ قطرات اشک آرام آرام بر پهنای صورتم می‌غلطد و در بالش فرو می‌رود. 
تصاویر کودکان قحطی زده غزه، به شدت منقلبم کرده است:
پدری که جسد طفل معصومش را شتابان می‌برد تا به دل سرد خاک بسپارد. جسد که نه، گویی سالها از مرگش گذشته و نصیبش از تن کودک، بیش از مشتی استخوان نیست.
مادری که در تلاش است بدن نحیف دختر جوانش را روی تخت بیمارستان جابجا کند. از او نیز جز پوست و استخوان نمانده است...
برای دل خودم روضه می‌خوانم؛ شاید اندکی آرام شود. 
عجب روضه‌ی مجسمی!!!
می‌گویند: عاشورای دیگری در حال رقم خوردن است؛
کربلا، غزه است، 
یزیدیان، سربازان صهیونیست،
و کودکان و زنان و مردانی بی‌گناه، در حصر مطلق.
راستی، به کجا باید فرار کرد تا صدای العطش و ناله‌های الجوع کودکان غزه را نشنید؟!
وجدانم می‌گوید: جایی در این عالم نمی‌یابی که صدای مظلومیت غزه بدانجا نرسد؟!
و من با دلی شکسته، دست به دعا برمی‌دارم و زمزمه می‌کنم: 
خدا کند نباشم و عصر عاشورای غزه را نبینم.🥺
 
 
 
 
۰۴/۰۵/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی