اَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الخَضیبِ، اَلسَّلامُ عَلَى الخَدِّ التَّریبِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، اَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْأَجْسامِ الْعارِیَةِ فِی الْفَلَواتِ،
مولای من! می دانم که قلب نازنینت از این حجمِ مصیبت، دردناک و حزین است و چشمان یوسفگونهات، اشکبار...
کِلْکِ قلم شکسته شد و از نگارش افتاد...
شیعه باشم و نمیرم... هیهات!
آنگاه که با دردی آکنده در سینه بر جدِّ غریبت اینگونه سلام میدهی:
سلام بر آن رگهای بریده.
سلام بر آن محاسنِ بهخونخضابشده. سلام بر آن رخسار خاکآلود.
سلام بر آن بدنى که لباسهایش به تاراج رفت. سلام بر آن دندان مبارکى که با چوب (خیزران) کوبیده شد.
سلام بر سرى که بر بالاى نیزه رفت. سلام بر بدنهای عریانرهاشده در بیابان.
✍🏻#بارقه
اَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذَّابِلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَجْسادِ الْعارِیاتِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشَّاحِباتِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الدِّماءِ السَّائِلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْأَعْضاءِ الْمُقَطَّعاتِ،
اَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ، اَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ.
علت چیست، نمیدانم، اما وقتی به این فرازها از زیارت ناحیه رسیدم، قلم از نگاشتن، عاجز ماند و هیچ ننوشت.
و من، فقط خواندم و نظاره کردم و سوختم...
سلام بر گریبانهاى خونآلود…
سلام بر لبهاى خشکیده… سلام بر جانهاى بلا دیده…
سلام بر روحهاى از بدن رها شده…
سلام بر پیکرهاى عریان شده… سلام بر جسمهاى رنگ پریده…
سلام بر خونهاى جارى گشته… سلام بر اعضاى قطعهقطعه شده…
سلام بر سرهاى به نیزه رفته… سلام بر زنانِ (باحیا و پردهنشینی) که (از خیمه بیرون آمده و در انظار) نمودار شدهاند.
✍🏻#بارقه
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ،
"سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد"
گاه از خود می پرسم؛ اگر در کوفه بودم، در بیعتم با حسین (ع) باقی میماندم...؟!
یا رسم کوفیان پیش گرفته، غریب و تنها، آوارۀ بیابانش میکردم؟!
بارها خوانده ام : «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ» اما وقتی به خویشتن خویش می نگرم...
چه قسم ها خورده و از یاد بردم...
چه عهدها بسته و شکستم...
گاه، گوش به دشمن سپرده و ...
گاه خوشیهای دنیا، فریبم داده و کوفی صفت عمل کردم.
✍🏻#بارقه
وَلِلْحَقِّ ناصِراً، وَعِنْدَ الْبَلاءِ صابِراً، وَلِلدّینِ کالِئاً، وَعَنْ حَوْزَتِهِ مُرامِیاً.
وتو یاریگر حق بودى، و بر بلا و مصیبت شکیبا. براى دین نگهبان بودی، و از کیان شریعت مدافع.
مولای غریبم، حسین جان!
چه سری در نامت نهفته؛ نمیدانم...
همین که در خاطرم تجلی میکنی؛ شُسته میشود همه آلامم...
مولای عزیزم!
خون پاک تو بر زمین کربلا ریخت تا حقِ بهمحاقرفته، را احیا کند و پرده تزویر و ریا، از چهره دین برکَند...
و من امروز از خویش میپرسم؛
آیا زیستم حسینی و مرامم مهدیپسند است؟! یا فیسبوک و توئیتر و تلگرام مشی زندگیام شدهاند؟!
در دفاع از دین و حریم ولایت، حسینوار و زینبگونهام؟!
یا کوفیصفت، لاف دین میزنم و مدافع بودنم، فراتر از لقلقهٔ زبان نیست؟!
برای امام حیّ و غائبم، چگونهام؟!
سرباز یا سربار؟!
✍ #بارقه
اَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّماءِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوکِ الْخِباءِ،
سلام بر پیکر به خون غلتیده. همو که چون بییاور شد و به خاک افتاد، حرمت حرم و خیمهگاهش شکستند!
آقای من! ای مولای منتظَر! با حجمِ غم و اندوهِ نهفته در سلامت، چه کنم؟!
شیعه باشم و...، نمیرم؟! هیهات!
هتک حرمت خیام، وا مصیبتا...؟!!
جدّت تاب این لحظه نداشت و فریاد برآورد؛
ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید، در دنیایتان آزادمرد باشید و تا جان در بدن دارم، گرد خیامم نگردید.
اما تو شاهد بودی آنچه را جدِّ بزرگوارت تاب دیدنش نداشت.
چه کردند این نامسلمانان غفلتزده!؟
از ریختن خون جدِّت، پشیمان نشدند، هیچ...؛
خیمههای اهلبیتِ رسول خدا را وحشیانه، غارت کردند و به آتش کشیدند و حرم آلالله را به اسارت بردند.
از یاد بردند آدمیت را از آن دم که حسین، جان پیامبرشان را وانهادند و دل به دنیا بستند.
✍🏻#بارقه
سلام بر او که دعای دعاکنندگان، زیر قُبِّهاش مستجاب است.
حسین جان! خونت رهین هدایت ما گمشدگان تاریخ گشته،
و قُبِّهٔ مقدست، دارالشفا غمزدگان عالم.
ای ملجا و مأوای شیعیان!
از کدامین درد تاریخ زیر قبهات ناله کنم؟!
از دخترکان به خاک و خون غلطیده افغان و غزه؟!
یا کودکان معصوم و پوستبهاستخوانچسبیدهٔ یمن؟!
از آوارگان روهینگیایی؟!
یا معصومیتهای بربادرفتهٔ زنان و دخترکان مسلمان، زیر بیرق داعش...؟!
حسین جان! کارد به استخوانمان رسیده است.
خدا داند و تو که این همه درد با قلب نازنین فرزندت چه کرده است؟!
اینک زیر قُبِّهات، خدا را به خون تو قسم می دهیم و می خوانیمش؛
تا برساند عدالتگستر جهان را،
و بشنویم پژواک آمین ملائک را،
که قُبِّهٔ تو آشیان امن فرشتگان است.
✍بارقه
🚩حسیݧ(ع)، تشنهترین دریایی که؛
دریازدگان طوفان بلا را به ساحل امنیت می رساند.
"سلام بر حسین، همو که بزرگوارانه خون قلب خود را در راه محبوبش بخشید و ثارالله شد..."
این نه سلام منِ ناچیز، که سلام امام حیّ، مهدی زهراست؛ به جدّ غریبش، حسین!
آقای غریبم! در قربانگاه کربلا، بر تو و یارانت چه گذشت که فرزندت، حجتبنالحسن(عج)، هر صبح و شام در ماتمت خون گریه میکند؟!
کدام رخداد بزرگ؟
کدام امر عظیم باید برای بشر رقم میخورد که خون قلب تو بهایش شد؟!
گویی حق به محاق رفته بود و آشکار شدنش، خونی پاک طلب میکرد
آری! تو خون خدایی و بهای تشخیص حق از باطل.
تو خون خدایی و با تو، پردههای شک و تردید فرو میریزد.
تو خون خدایی و با تو، چهرهٔ تزویر و ریا فاش میشود و حقیقتٍ دین خودنمایی میکند.
و تو ای انسان! قدر خویش بدان،
و قدر عزیزترین خونِ بهناحقریخته در صحرای کربلا؛
همو که خونش، رهین هدایت تو شد،
تا از تاریکی جهل رسته و راه سعادت و نجات بپیمایی...
✍️بارقه
کوفه؛
شهری که زبان مردمانش به مدحِ یزید مشغول است و قلم نویسندگانش برای حسین (ع) می نویسد...
اما وفاداریشان به کیسه های زر بیش از کاغذپاره هایی است که می نگارند.
✍🏻#بارقه