بارقه

روزنه ای به سوی نور

بارقه

روزنه ای به سوی نور

آخرین نظرات
  • ۲۷ فروردين ۰۳، ۱۲:۵۶ - Boshra _p
    عالی

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بارقه» ثبت شده است

۰۷بهمن

۰۲بهمن

سالروز میلاد صدیقه طاهره (س) و روز مادر مبارک باشه.

۲۷دی

 


دریافت
 

مدت زمان: 2 دقیقه 48 ثانیه

ویژوالایزر

استاد شجاعی و استاد رائفی پور

 

۲۵دی

​​​​​​

 

 

چشم تو

روی تاقچه لبخند می زند

حس مرا

به عکس تو پیوند می زند

پ.ن. سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها  و روز تکریم مادران و همسران شهدا گرامی باد.

 

 

۱۸دی


 

 

پوشیدن چادر رزقی است که نصیب هر کسی نمی شود!

 

۱۵دی

۱۴دی

 

بر آن جامعه ای که حرمت های الهی در آن هتک می شود و کسی نمی رنجد

یا بالعکس؛ برای حرمت شکنان حریم و حرمت نگه می دارند، باید گریست.

خدائیش خدا غریبه!!

آیا می دانیم کشف حجاب، دهن کجی به حرمت های  الهی است؟

 

 

پ.ن.

 _اخیرا مسی پولی نژاد در اقدامی جدید، زنان خیابانی را به تله گذاری برای روحانیون و متدینین جامعه دعوت کرده است تا با کشف حجاب و انجام حرکات شنیع، متدینین را عصبانی و از برخورد آنها فیلم تهیه کرده، به نحوی مظلوم نمایی کنند. مراقب باشیم. 

 

 

 

۱۶آبان

به نام خدا

 در آن  صبح دل انگیز بهاری که با آواز خوش خروس های محله  شروع شده بود،  اتاق قالیبافی مادرم، بستر حادثه ای عجیب بود. آن روز مادر مثل همیشه سماورش را روشن کرد و بساط  نان و پنیر و چای شیرینش کام اهل خانه را عسلی. اگرچه صبحانه ، بدون حضور پدر برای من که به شدت به او وابسته بودم چندان لطفی نداشت، اما چاره ای جز صبوری نداشتم.ماموریت های پی در پی پدر م، گاه دلخوشی های کودکانه ام را به ترس و دلهره تبدیل می کرد.ترسی که گاه مرا مجبور می کرد کلید درب حیاط را زیر بالش پنهان کنم تا به خیال خام کودکانه ام مانع رفتنش شوم و آنگاه صبحی طلوع می کرد که به جای کلید، مقداری پول زیر بالش می دیدم؛ پولهایی که هیچ وقت مرا خوشحال نمی کرد و دوباره رفتن و نبودن و ندیدن پدر را به دنبال داشت.  

 بعد از خوردن صبحانه ، طبق برنامه ای که مادر برای ما مشخص کرده بود؛  من و خواهر کوچک ترم زهرا مشغول شستن ظرفهای صبحانه شدیم و خواهرم مینا  هم مشغول آب و جاروب کردن خانه . بقیه کارها مثل آشپزی ، پخت نان ،شستن لباسها ، قالیبافی و ...با مادرم بود. آن زمان من کلاس سوم دبستان ، مینا دوم دبستان  و زهرا  اول دبستان بود. مثل همیشه بعد از انجام کارها ، سرگرم  درس و مشق و بازی می شدیم . روزهای  جمعه مادرم  سرش خیلی شلوغ بود. باید خمیری تهیه می کرد و نان  می پخت، لباسهای ما را می شست و...

 تا ساعت نه صبح کارهای روزمره ی  ما تمام شده بود.

۱۲شهریور

 

امام حسین علیه السلام:

نیاز مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، از این نعمت افسرده و بیزار نباشید

نزهه الناظر،ص ٨١

 السلام‌علیک‌یا‌اباعبدالله

۱۱شهریور

 

امام حسین (ع) :

"سوگند به خدا که خون من از جوشش باز نمی ایستد؛

تا سرانجام خداوند مهدی(ع)  را برانگیزد."

مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 85

السلام‌علیک‌یا‌اباعبدالله