﷽
در حال عبور از باغ راه اِرَم بودم که پوشش نامناسب دو خانم جوان توجهم را جلب کرد. آنها کنار پلههای پاساژ الغدیر نشسته و مشغول گپ زدن بودند. با فاصله کمی از آنها، دو پسر جوان به تماشای این عروسکهای بزک کرده نشسته بودند. جلو رفتم و گفتم: "لطفاً پوشش خودتونو درست کنید."
بعد از تذکری ساده به راهم ادامه دادم که یکی از آنها صدایم زد و گفت: "ببخشید خانم، کمی صبر کنید."
به سمتشان برگشتم و گفتم: "بفرمایید در خدمتم."
یکی از آنها گفت: "شما چکارهاید؟"
پاسخ دادم؛ یه آمر.
گفت: "مگه پیامبری که به ما میگی چکار کنیم و یا نکنیم."
گفتم: "امر به معروف صرفا وظیفه پیامبر نیست، هر انسانی موظفه نسبت به منکراتی که میبینه، تذکر بده. "
با لحن تندی گفت: "خب منم الان به شما میگم: کشف حجاب کنید، این چادری که به خودتون پیچوندین چیه، حال آدم رو بد میکنه؟"
به آرامی گفتم: "مگه شما خدایی که حکم جدید صادر میکنی؟"
پاسخ داد: "ببین این محدوده حریم خصوصی من و دوستمه. شما حق نداری به حریم خصوصی ما تجاوز کنی!"
به آنها گفتم: " جامعه حریم عمومیه نه حریم خصوصی. حریم خصوصی داخل خونه است و اونجا هم هر کاری کنی کسی متعرض شما نمیشه."
او که هر لحظه عصبانی تر میشد یکدفعه صدایش را بلند کرد و برای جلب توجه اطرافیان بر سرم فریاد کشید و گفت: "اگه شما چادریها نبودین، ایران گلستان میشد."
در حالی که از شیوه برخوردش به شدت شوکه شده بودم و کمی هم از بیآبرویی درآوردن ترسیده بودم، بیخیال شده و رفتم.
فقط جای تعجب است که اگر آن روز من بر سر زنان بدحجاب فریاد کشیده بودم، این روزها فیلمِ برخوردِ تند من در فضای مجازی دست به دست میشد و خودی و غیر خودی، رفتارم را قضاوت و محکوم میکرد ولی نمیدانم چرا وقتی قصه برعکس میشود؛ نه دوربینی است نه...