پارادوکس حجاب زهرایی و مغزهای آمریکازده
روز شنبه در یکی از داروخانههای شهر مقدس قم، خانم میانسال و محجبهی عربی را دیدم که بیمه پزشکیاش مشکلی پیدا کرده بود و باید داروهایش را با قیمت آزاد میگرفت .
ایشان بعد از کمی غر زدن به مسئول فروش، دولت و گرانیها، با کمال پررویی گفت: "ان شاءالله آمریکا بیاید ایران را بگیرد تا ما را مدیریت کند. "
خیلی ناراحت شدم. نمی دانستم عرب ایرانی است یا خارجی. چندبار گوشیام را آماده کردم تا مستندی را که از لس آنجلس داشتم به او نشان بدهم و بگویم؛ آمریکا اگر توان مدیریتی داشت، کشور خودش را اداره می کرد، اما باز هم منصرف شدم چون دندانم را عصب کشی کرده بودم، دهانم بیحس بود و چندان توان گفت و گو نداشتم. ناگزیر به یک جمله کوتاه اکتفا کرده و گفتم: "خدا نکند!"
حال سوالم از امثال این خانم این است؛ چرا باید چشمان خود را بر این همه جنایتی که آمریکا در خاورمیانه و دنیا انجام میدهد، ببندیم و او را منجی خود فرض کنیم؟
به کجا می رویم ما؟
منکر گرانی، فقر و... نیستم اما هنوز طنین صدای دلخراش بریده شدن حلقوم مدافعان حرم گوشم را آزار می دهد؟
هنوز قلبم از یاد نبرده، تشییع پیکرهای ارباً اربا شدهی کودکان یمنی، سوری و افغانی را بر دستان رنجور شهر!
هنوز فراموش نکردهام زخم التیام نایافتهی دخترکان و زنان هتک حرمت شدهی سوری را!
به کجا می رویم ما؟
شرم بر مسلمانیام که به وقت گرفتاری، قاتلان جنتلمن آمریکایی را به جای مهدی فاطمه روحی فداه طلب میکنم!!
سلام
چان کلام را در سطر آخر گفتی... و خدا نکند چنین باشیم که به عذاب الهی گرفتار خواهیم شد.
به قول جناب حافظ:
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد...
و گاهی بیت سعدی را در بارۀ این جور آدم ها به یاد می آورم که گفت:
چندین چراغ دارد و بیراهه می رود
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش.