بارقه

روزنه ای به سوی نور

بارقه

روزنه ای به سوی نور

آخرین نظرات
  • ۲۷ فروردين ۰۳، ۱۲:۵۶ - Boshra _p
    عالی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره ماندگار» ثبت شده است

۱۵مهر

 

تابستان سال ٩٨ بود که با کلی ذوق و شوق عازم مشهد شدیم.

خواهرم، بیماری مختصری داشت و مادرم با کلی سفارش ما را راهی کرد.

_کنار ضریح یادت نره حتما دعا کن براش.

_راستی از سقاخونه یه بطری آب حتما با خودت بیار.

_غذا تبرکی یادت نره...

روز چهارمِ اقامتمان، مهمان حرم مطهر بودیم. وارد سالن غذاخوری حرم شدیم، سالنی مرتب که عطر غذایش متفاوت از هر رستورانی بود. خادمان رستوران با ظاهری آراسته و چهره ای بشاش از میهمانان استقبال کرده و آنها را به سمت میز و صندلی ها هدایت می کردند. میز و صندلی ها هم مرتب و آماده پذیرایی از زائران بود. تعدادی زائر که ظاهرا زودتر از ما به بزم رضوی رسیده بودند، در کمال آرامش، مشغول خوردن غذا بودند و تنها صدایی که در سالن به گوش می رسید، موسیقیایی بود که از برخورد قاشق و چنگال و بشقاب ها ایجاد می شد.

بعد از ٥ دقیقه، ظرف پیش غذا که سوپ خوش رنگ و لعاب و دلپذیری بود، روی میزمان جا خوش کرد و بعد هم غذای اصلی همراه با سایر مخلفات.

مشغول خوردن بودم که

۲۶شهریور

 

عاشورای سال ٩٣ هجری شمسی بود. کاروان پا برهنه‌ی راهیان نور با شوری حسینی رمل‌های داغ فکه را طی طریق می کردبعد از ١٠ دقیقه پیاده روی به گودال بزرگی رسیدیم که اطرافش را تپه‌های شنی محاصره کرده بود. بر روی آن تپه ها، چندین چادر سفیدِ کوچک نصب شده بود و چادری بزرگ با رنگی سبز هم در وسط گودال.
 
مداحی زمینه‌ای هم از حاج محمود کریمی، حال و هوای خیمه های ابا عبدالله (ع)را برای هر بیننده‌ای تداعی می کردبعد از لحظاتی، صدای دلنشین و خاصی توجه کاروانیان را به سمت جایگاه جلب کرد. همهمه ای برپا شد و دهن به دهن نام سخنران به گوش همه رسید... حاج سعید قاسمی. از فرماندهان اطلاعات عملیات زمان جنگ بود. او قصه‌ی گودال قتلگاه فکه را با حزن و اندوه واگویه کرد. او می گفت و کاروان، غرق در اشک و ماتم بود...
 
از بچه های مجروحِ محاصره شده‌ای گفت که برای رفع عطش خود، رمل‌ها را کنار می زدند و سینه‌ی خود را به رمل ها می‌چسباندند...
از وطن فروشی آن ایرانی خودفروخته می گفت، که قصه‌ی این گودال را رقم زده بود... 

فضای گودال آنگاه غرق ناله و فریاد شد که حاج سعید قاسمی دستور داد، رملها را کنار بزنید تا خنکای زیر آنها را خودتان حس کنید. همه با چشمانی اشکبار، در حال بازی کردن با رملها بودند که ناگهان تعدادی مرد رزمی با لباسهای لشکر شمر و مشعلهای آتشین به سمت چادرها هجوم بردند و یک یک آنها را به آتش کشیدند. نوای حاج محمود کریمی که اینک روضه خیمه گاه را می خواند، جمعیت سینه زن را غرق فریاد "وای حسین کشته شد، وای حسین کشته شد" کرد و عاشورای سال ٩٣ را ماندگارترین ظهر عاشورا برای من.

✍🏻بارقه