روز یک شنبه ٣٠ آبان دوباره سر از مطب دندان پزشکی درآوردم. سوژه جدیدی یافتم که ابتدا قصد نوشتنش را نداشتم اما چون روز چهارشنبه سوم آذر هم تکرار شد، لازم دیدم که بنویسم.
آن روز بعد از اتمام کار برای تسویه حساب نزد منشی رفتم. خانم منشی که دختر جوان و خوشبرخوردی بود، با لحنی محترمانه گفت: هزینه شما یک میلیون و دویست هزار تومان میشود.
با سر تایید کرده، کارت را از کیف برداشته، به طرفش گرفتم.
خانم منشی کارت را پس داد و پرسید: می توانید با گوشی هزینه را پرداخت کنید تا شماره حساب به شما بدهم؟
گفتم: بله، اما فعلا نت ندارم.
گفت: ایرادی ندارد تا شب واریز کنید.
ابتدا پذیرفتم اما لحظهای به پیشنهادش شک کردم!
_ چرا با وجود دستگاه کارتخوان چنین درخواستی دارد؟!
_نکند این شگرف جدیدی است برای فرارمالیاتی؟!
برای اطمینان و با تردید سوال کردم: وقتی دستگاه هست، چرا همین جا کارت نمیکشید؟
خانم منشی بعد از مکث کوتاهی گفت: باشه ایرادی ندارد. حقیقتاً من هم حال و حوصله نوشتن شماره حساب خانم دکتر را ندارم. در نهایت کارت را گرفته، پول را وصول کرد.
سپس بدون اینکه من چیزی بگویم با یک بهانه واهی قضیه را ماستمالی کرده، گفت: می دونید چیه؟ اگر اینجا کارت بکشم، نهایتا مجبورم بروم بیرون و خودم به حساب خانم دکتر واریز کنم.
با سر حرفش را تایید کرده، با ذهنی آشفته به خانه برگشتم.
موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. همسرم گفت: شک نکن که قضیه فرارمالیاتی است و کار خوبی کردی.
برای اطمینان بیشتر، گزینه فرار مالیاتی پزشکان را در گوگل سرچ کردم. هشدارهای زیادی درباره فرار مالیاتی پزشکان و عدم استفاده از کارتخوان، خواندم.
روز چهارشنبه دوباره ماجرا تکرار شد. این بار خانم منشی بعد از اتمام کار، از خانم دکتر شماره حسابی گرفت که به نام یک آقا بود و به من داد.
من اما با لحن معترضانهای گفتم: وقتی دستگاه کارتخوان هست، واریز پول به شماره حساب شخصی و جداگانه خلاف قانون است و من این کار را نمی کنم.
با دستپاچگی گفت: خلاف کدام قانون؟ اگر اینجا کارت بکشیم، هنگام خرید برای مطب، خانم دکتر میگوید کارت پیشم نیست و ما به مشکل برمی خوریم.
از پاسخ عجیب و مسخرهای که شنیدم، مغزم هنگ کرده بود و به شدت دنبال ربط و بستی بین پاسخهای متفاوتش بودم، اما ربطی جز ناربطی نیافتم. بنابراین برای جلوگیری از سوختن بینتیجهٔ سلولهای مغزیام بیخیال هر گونه ربط و بستی شده، برای التیام ذهن و روحم به این ضرب المثل پناه بردم؛ راست می گویند دروغگو کم حافظه است!
پ.ن.
این یادداشت را نگاشتم تا اولا هشداری باشد برای بیماران که با ناآگاهی، به فرار مالیاتی پزشکان متخلف کمک نکنند!
ثانیا، پزشکان متخلف بدانند، پولی که حقی از حقوق عامه درش هست، برکت که ندارد هیچ؛ فردای قیامت باید پاسخگو هم باشند!
✍بارقه